ادبیاتی که از آراگون بیرون میآید، و بهویژه از دستخط نویسندگان آراگون، بهخاطر کیفیت ضد بمبگذاریاش متمایز است. نویسندگان دوست دارند ایرن والخو یا خود سارا بارکینرو، هر یک به سبک خاص خود، هر دو با اثری خلاقانه برای ادبیات با بالاترین کیفیت.
دستیابی به یک سطح متعالی از خواندن را می توان با تمرکزهای مختلف به دست آورد. هدف مقاله همیشه این است که ایدهها را برای هماهنگترین کل در اطراف ایده نقش کند. از جنبه داستانی، موضوع ابعاد دیگری به خود می گیرد. زیرا در عین جستوجوی مفاهیمی که شکهای وجودی را برمیانگیزد یا با سایههایی از پاسخها جرأت میکنند، به طرح زندگی و عمل ببخشیم، پیچیدهتر است.
ورود سارا به رمان از این نظر یک نعمت است. زیرا صداهای جدید و معروف همیشه در مورد صداهایی با شخصیت، جسور، قادر به برانگیختن وجدان ها، دگرگونی، هر آنچه که لمس می کنند ضروری هستند و همیشه با جنبه خلاق بشریت برای غلبه بر اینرسی هر دوره مطابقت دارد.
3 کتاب برتر توصیه شده توسط سارا بارکینرو
من تنها و بدون مهمانی خواهم بود
درست است که یافتن صداهای جدیدی که از عشق ریشه در سرزندگی و فلسفه ، با تعالی از لمس پوست یا حتی ارگاسم صحبت می کنند ، دشوار است. و اینکه این موضوع یک چالش روایی کامل است که در آن نویسنده یا نویسنده وظیفه می تواند نشان دهد ، اگر در تلاش از دست نرود ، ادبیات واقعاً به فضاهایی می رسد که هیچ هنر یا حوزه دیگری از دانش آن را پوشش نمی دهد.
یک فیلسوف جوان باهوش مسئولیت را بر عهده می گیرد میلان کوندرا، از دوبوار یا حتی از کیرکیگاردبه نام او سارا بارکینرو است و برای انجام چنین کار مهمی او با اگنس خاص خود به نام Yna در مورد او انجام می شود. آنچه ینا توانست تجربه کند و احساس کند ، آنچه ممکن است در آینده فراموش شده اش در قالب یک دفتر خاطرات از او باقی بماند ، در نهایت به هر زندگی دیگری معنا می بخشد که در تردید ساده برای زندگی حتی به شک و تردید هستی شناختی نیز می رسد.
ینا کیست؟ چرا دفتر خاطرات خصوصی او ، وقایع نگارش علاقه او به آلخاندرو در سال 1990 ، در ظرفی در ساراگوسا ظاهر شده است؟ قهرمان داستان از من تنها و بدون مهمانی خواهم بود وقتی دفترچه قدیمی دست نویس ینا را پیدا کرد ، نمی تواند از خودش این س questionsالات را بپرسد. در نثر ساده این غریبه چیزی وجود دارد که باعث می شود او بخواهد بیشتر بداند.
داستان او دارای نیروی مسری است که با وجود فاصله ، او را مجبور می کند تا در مورد خودش فکر کند ، تا جایی که تمام زندگی خود را در وقفه قرار داده و تحقیقاتی را آغاز کند که او را به بیلبائو ، بارسلونا ، سالو ، پسکولا و در نهایت می برد. ، بازگشت به ساراگوسا. آیا این درست است که هیچ کس به روز تولد ینا در 11 مه 1990 نرفت؟ آیا منطقی است که عشق زندگی شما هرگز شما را صدا نزند؟ این وسواس رمانتیک بزرگ چه پاسخی داد؟ و قهرمانان آن اکنون کجا خواهند بود؟ آیا آنها هنوز زنده خواهند بود؟
با بازتاب روبرتو بولانیو و خولیو کورتازار ، فیلسوف و نویسنده بسیار جوان سارا بارکینرو داستان شگفت انگیزی از تمایل و فتنه را در اسپانیا می سازد و این اولین سنگ یک پروژه روایی بلندپروازانه است: بازگشت به رمان فلسفی بدون ارائه نبض گیج کننده را بالا می برد
عقربها
این که بشریت دارای سایه های خاصی از تمدن خود ویرانگر است، شکی نیست. ناتوانی در مشاهده این که متناهی نمی تواند از طریق کار و لطف بلندپروازی های ما بی نهایت شود، توضیح زیادی برای این موضوع دارد. از آنجا می توانید به روشی خاص با این پیشنهاد ارتباط برقرار کنید که به انگیزه های خود ویرانگر انسان ها به عنوان یک گروه و به عنوان فردی می پردازد...
عقرب ها رمانی از رمان است: یک اثر روایی غول پیکر و مرموز. قهرمانهای داستان، سارا و توماس، خود را درگیر شبکهای از یک نظریه توطئه میبینند که توسط قدرتهای سیاسی و اقتصادی هدایت میشود، که به دنبال کنترل افراد از طریق هیپنوتیزم و پیامهای ناخودآگاه در کتابها، بازیهای ویدیویی و موسیقی هستند تا آنها را به خودکشی وادار کنند. هر دو دارای عدم تعادل عاطفی هستند و در حالی که یک رابطه غیرقابل طبقه بندی و قدرتمند بین آنها تنیده شده است، تصمیم می گیرند در مورد این فرقه تحقیق کنند که نام آن یکی از معدود گونه های حیوانی است که ترجیح می دهد خود را بکشد تا تحمل درد.
از ایتالیا در دهه 1920، از اعماق جنوب ایالات متحده در دهه 1980، تا مادرید امروزی، بیلبائو، یک شهر گمشده در روستاهای اسپانیا و نیویورک، این داستان درباره اضطراب وجودی، تنهایی و نیاز است. باور داشتن به چیزی، هر چه که باشد، برای یافتن معنای زندگی. سارا بارکینرو تجربه ای از خواندن ارائه می دهد که خواننده را به وسواس می اندازد، مزاحم می کند و تا انتها می کشاند.
پایانه
برخوردهای زودگذر انتقال زندگی بین صحنه و صحنه. آنجا که ما با شرایط و شرایطمان هنوز ما نیستیم. آن مکانهای گذر مانند آزادگان وجودی، بدون بار عاطفی با مالیاتهایشان... تا زمانی که واقعیت، حداقل، با عزم همیشگیاش برای چسبیدن به آنچه بودیم، بازگردد.
دو نفر در یک اتاق انتظار فرودگاه ملاقات می کنند. او به ملاقات شریک زندگی خود می رود در حالی که منتظر پاسخ یک عاشق به خواستگاری است. او سفری را انجام می دهد که احتمالا آخرین سفر او خواهد بود. در مواجهه با کسالت و اندوهی که هر یک از آنها رنج میبرد، گفتوگویی درباره عشق، گناه، مرگ، مادری و دشواری بزرگسالی و داشتن یک زندگی اصیل آغاز میکنند. در همین حال، پسربچه ای که پس از اقامتی که توسط یک سازمان غیردولتی تامین مالی می شود، پشت سرش به کشورش باز می گردد و در مورد اینکه آیا مرتکب یک جنایت کوچک شود یا نه، بحث می کند.