انتقال از بازیگر مکمل به قهرمان داستان همیشه آسان نیست. در واقع، همیشه این اتفاق نمی افتد. از این رو بسیاری از بازیگران گلایه دارند که همه فیلم ها توسط همان 5 یا 6 بازیگر فیلمبرداری می شوند. اما در سرسختی تام هاردی و ارزش او می توانیم او را با نقش های اصلی اش فراتر از سایه طولانی لئوناردو پیدا کنیم. دی کاپریو، که به هر دلیلی همیشه به عنوان طرف تاریک او مداخله می کرد، دشمن او ... یک امر عادی شاید.
نکته این است که زندگی در طرف دیگر قهرمان اصلی نیز می تواند به یک فرصت تبدیل شود. زمانی اتفاق میافتد که آینه برگردانده میشود و ما میخواهیم چیزهایی را که شخصیت آن طرف گفته است ببینیم. اینگونه بود که هاردی در نهایت از چند فیلم خوب استفاده کرد، جایی که او این جذابیت را برای انتقال به شخصیتهایش مانند آن هدیه الکتریکی در ژستها، در متنها، در آدرنالین یا مالیخولیا، بسته به انتخاب شما، نشان داد.
3 فیلم برتر توصیه شده تام هاردی
کودک 44
در اینجا موجود است:ناهنجارترین چیز در مورد دیکتاتوری ها شعارهای شادی آنهاست، پوپولیسمی که قادر است تصاویر دگرگون کننده واقعیتی از رانش شوم را در تخیل مشترک وارد کند. واقعیت کمونیسم پارادایمی اتحاد جماهیر شوروی هرگز به طور کامل به ما نمی رسد. میتوانیم تبعید به سیبری را برای همه نوع مخالف یا گولاگهای وحشتناک تصور کنیم. اما همیشه جا برای اهداف بدخواهانهتر رهبر فعلی وجود دارد... هاردی در این مناسبت شیندلر است که چشمان ما را به واقعیت خشن باز میکند و ما را در این راه متقاعد میکند که تمام تلاشهای او برای بازگرداندن عزت به بشریت ضروری است.
در اتحاد جماهیر شوروی سابق، لئو دمیدوف (هاردی) یک افسر امنیت دولتی (MGB) و قهرمان سابق جنگ است که هنگامی که یک سری از قتلهای کودکان را بررسی میکند، دولت او را از سمت خود خلاص میکند و او را از تحقیقات برای حفظ این قتلها برکنار میکند. توهم جامعه اتوپیایی عاری از جرم سپس دمیدوف برای یافتن حقیقت پشت این قتل ها و دلیل واقعی امتناع دولت از شناسایی آنها مبارزه خواهد کرد. به نوبه خود، همسرش (راپاس) تنها کسی است که در کنارش می ماند، هرچند شاید او نیز رازهای خود را پنهان می کند.
مکس دیوانه
در اینجا موجود است:بازسازی این قسمت به خوبی با هاردی در حال حرکت در میان گرد و غبار پسا آخرالزمانی است. درست مانند شارلیز ترون، آنها مجموعهای را تشکیل میدهند که در بعضی مواقع به نظر میرسد ما را به دهه 80 فیلم اصلی بازمیگرداند، البته از نظر جلوهها و صحنهها پیشی گرفته است.
دیوانه مکس که توسط گذشته آشفته خود تسخیر شده است، معتقد است بهترین راه برای زنده ماندن این است که به تنهایی به دنیا برود. با این حال، او خود را به گروهی میبیند که در یک دکل جنگی که توسط یک امپراتور نخبه: Furiosa هدایت میشود، از بیابان فرار میکنند.
آنها از قلعه ای می گریزند که توسط ایمورتان جو ظلم شده و چیزی غیر قابل جایگزین از او گرفته شده است. جنگ سالار خشمگین همه باندهای خود را بسیج می کند و بی وقفه شورشیان را در یک "جنگ جاده ای" پرسرعت تعقیب می کند... چهارمین قسمت از حماسه پسا آخرالزمانی که سه گانه ای را که مل در اوایل دهه XNUMX بازی کرد را احیا می کند. گیبسون.
لا اینترگا
در اینجا موجود است:یکی از آن فیلمهای غافلگیرکنندهای که هرگز شک نمیکنید کجا قرار است شکسته شود. با حرکت زیرزمینی در محله های تحت سلطه جهان اموات، گانگسترها ممکن است تنها متحدان باشند و بدترین تهدیدها ممکن است از جانب کسانی باشد که در تئوری باید مسئول حفظ نظم و قانون باشند...
باب ساگینوفسکی (تام هاردی) ساقی بار در یک بار محله در بروکلین است. ماروین استیپلر (جیمز گاندولفینی) سال ها قبل مالکیت بار را به اوباش چچنی واگذار کرد و اکنون آن را با باب اداره می کند. باب در راه خانه، یک توله سگ پیت بول مورد آزار و اذیت را پیدا می کند که در سطل زباله رها شده است. در حین نجات او، او با نادیا (نومی راپیس) آشنا می شود و باب سگ را تحت مراقبت او می گذارد تا اینکه بتواند تصمیم بگیرد که او را به فرزندی قبول کند یا خیر.
هنگامی که دو مرد مسلح نقابدار به بار دزدی می کنند، مارو ناراحت می شود زیرا باب به کارآگاه تحقیق تورس (جان اورتیز) گفت که یکی از مردان مسلح ساعتی شکسته حمل می کند. تورس قبلاً باب را در کلیسایی دیده است که هر دو به طور منظم برای مدتی در آن حضور داشته اند. اوباش چچنی چوکا (مایکل آرونوف) سپس مارو و باب را تهدید می کند و به آنها می گوید که باید پول دزدیده شده را جبران کنند. مارو بعداً با یکی از مجرمان به نام فیتز (جیمز فرچویل) ملاقات می کند و فاش می کند که او دزدی را سازماندهی کرده است.
باب تصمیم می گیرد سگ را نگه دارد و نام او را روکو می گذارد، در حالی که او با نادیا همکاری می کند، که می پذیرد هر بار که باب به بار می رود از سگ مراقبت کند.