هیچ چیز بهتر از خلق یک قهرمان تکراری مانند بازرس مورس برای ایجاد یک حرفه ادبی نیست. زیرا پس از ملاقات با اندیوور مورس، خواننده همیشه می خواهد بیشتر بداند. از سرگرمی ها و چیزهای عجیب او نوعی قهرمان ضدقهرمان است که بیش از بیست سال در صفحات و صفحات ساکن بود و به آرامی به اسپانیایی ترجمه شده است.
بنابراین، حتی با وجود اینکه دکستر خوب قدیمی ناپدید شده است، ما همچنان میتوانیم از آثار او لذت ببریم، زیرا رمانهای او دوباره منتشر میشوند. ارزش کشف مردی را دارد که خصومت فراگیر، بی اعتمادی به نوع انسان، و شک و تردید او را به محققی کامل و دانا در مورد تاریکی روح انسان تبدیل می کند. روایت جنایی با بوی جنایت واقعی تحقیقاتی که مواردی را به موازات خود زندگی، به فضای رویدادهایی که ما را از انحراف احساسات، جاهطلبیها، خواستههای کوتاهشده به نفرت غرق میکنند، ردیابی میکنند.
3 رمان برتر پیشنهادی کالین دکستر
آخرین اتوبوس به ووداستاک
شروع همه چیز تولد یک بازرس مورس که برای یافتن بدجنسترین جنایتکاران به مهر بیگمان خود آمد. مورس بهترین کار برای کشیدن نخی است که به قاتل منتهی می شود. مورس فقط از همان ابتدا به ما می آموزد که سرنخ ها را به روش خودش دوباره کشف کنیم، به غیر متعارف ترین راه عمل کنیم، بدون توجه به ابزار به هدف خود برسیم...
جسد بی جان سیلویا کی بیرون از یک میخانه در وودستاک، یک شهر کوچک و آرام بریتانیا ظاهر می شود. مورس بازرس پلیس آکسفورد (یک فارغ التحصیل دانشگاه معتبر محلی، علاقهمند به موسیقی واگنر، جدول کلمات متقاطع و چند لیتر آبجو) مطمئن است که میداند دختری که سیلویا با او در یک ایستگاه اتوبوس دیده شد، کیست. آن شب سرنوشتساز و به نظر میرسد که کیست کلید حل قتل اما کنایههای غیرقابل مهار مورس و اعتماد بیش از حد به مهارتهای قیاسیاش بلافاصله با سردی زن جوان برخورد میکند و روشن میکند که کشف حقیقت دردناک و عمل به آن مستلزم انضباط حرفهای بازرس است...
آکسفورد بهعنوان پسزمینه، داستانهای بینظیر و توسعه شخصیتهای پیچیده، سه ویژگی غیرقابل انکار هستند که کالین دکستر را به یکی از مهمترین بازیگران معاصر این ژانر، استاد واقعی داستانهای جنایی کلاسیک تبدیل کردهاند.
آخرین دیده شده
شاهدان حلقه مفقوده هر تحقیقی را دارند. اما آخرین بار واقعی که قربانی زنده دیده شد، هرگز آخرین بار برای آن شاهدان نیست. چرا که این افتخار هولناک با قاتلی که محو شدن چشم ها را تماشا می کند مطابقت دارد. در این میان ورطه تاریکی که فقط شخصی مثل مورس می تواند وارد آن شود تا مه تاریک حقایق را از بین ببرد.
والری تیلور، دانش آموز نوجوان در مدرسه جامع راجر بیکن در کیدلینگتون، در شمال آکسفورد، بدون هیچ ردی ناپدید می شود. دو سال بعد، و اندکی پس از اینکه پرونده او به لطف گزارش افراد مفقود شده در ساندی تایمز، دوباره در اخبار منتشر شد، آینلی، بازرس تحقیق، در یک سانحه رانندگی کشته شد و والدین والری ظاهرا نامهای دریافت کردند که از لندن مهر پست شده بود. نوشته دخترشان و گفت که حالش خوب است.
بازرس مورس و دستیارش، گروهبان لوئیس، به این پرونده منصوب خواهند شد. مورس که متقاعد شده والری مرده است، سعی خواهد کرد بفهمد که واقعاً در روز ناپدید شدن او چه اتفاقی افتاده است: دختر برای خوردن غذا به خانه رفته بود و آخرین بار با لباس مدرسه و کیفش در راه بازگشت به مدرسه دیده شد. .
مرگ همسایه من است
یکی از آخرین قسمت های این مجموعه. مورس قبلاً چند کیس زیر کمربند دارد. برای ایجاد خستگی حرفه ای کافی است تا یک بازپرس به دنبال جنایتکاران از هر نوع جنایتکار برود. اما مورس خستگی ناپذیر است زیرا از همه چیز برگشته است. او آنقدر به انسان بی اعتماد است که انتظار هر چیزی را دارد. و گاهی به نظر می رسد که کشف مجرم برای او فقط یک بازی است. یک بازی روی لبه چاقو اما با این وجود یک بازی.
لوئیس در حالی که رئیس خود را به کیدلینگتون برمی گرداند، مکالمه را از جایی که شروع کرده بود، برداشت. "تو به من نگفتی در مورد این مرد، اونز، همسایه ای که در همسایگی زن مرده زندگی می کند، چه فکر می کنی." مورس با لحن تلخش گفت: "مرگ همیشه همسایه همسایه ماست." قتل یک زن جوان ... شعر عاشقانه مرموز "قرن هفدهم" ... و عکس یک مرد سفید مو مرموز ...
بیش از حد کافی برای قرار دادن رئیس بازرس مورس در دنباله یک قاتل. و دقیقاً، یک سرنخ او را به کالج لندندیل هدایت میکند، جایی که رقابت بین جولیان استورز و دکتر دنیس کورنفورد برای پست آرزومند مدیر به اوج خود میرسد. و این زمانی است که مورس با یک بحران عمیق تر و شخصی تر روبرو می شود...