زندگی عیسی مسیح اولین داستان مخرب بزرگ از ایده یک انسان بود که از طریق "جادو" تصور می شد. فقط اینکه شخصیت هایی در موقعیت های غیرعادی تری هم وجود دارند. بدتر از بی تابعیت بودن، بی تابعیتی است. موجوداتی که به دنیایی رسیدند که سرنوشتی ریشه کن شده بود، از جدایی و فقدان بستر مادری که پناه روزهای اول دنیاست.
هیچ چیز خشن تر و هیچ چیز بیگانه تر. بدون سرپناهی در کودکی، روح به سمت سوالات بی پاسخ نگران کننده می رود. به جز شهادتهای دوردست که ممکن است به پرتگاههای عجیبی اشاره کند که مادری باید در آنجا ساکن میشد، قبل از اینکه رها شدن را برای فرزندانش و برای خودش از درونش رها کند.
یک دست نوشته زن جوانی با سرنوشتی وحشتناک روبرو شد. یک قلعه. یک رمان گوتیک نگران کننده و جذاب. یک کشیش اتفاقی را که چهل و چهار سال پیش رخ داد و زندگی او را تغییر داد به یاد می آورد: از او خواسته شد برای تبرک جسد یک زندانی به یک بیمارستان روانی برود و شخصی به او هشدار داد که در میان لباس های متوفی، لباسی را پیدا خواهد کرد. نسخه خطی
داستان دختر نوجوان یک خانواده دهقانی فقیر را روایت می کند که پدرش او را به عنوان خدمتکار به مردی می فروشد که با مادرش، همسرش که هرگز اتاقش را ترک نمی کند و پسری اصطبل در یک قلعه زندگی می کند. مرد به داشتن وارثی که همسرش نمی تواند به او بدهد وسواس دارد و زن جوان را به همین منظور به قلعه برده اند...
نسخه خطی آن داستان وحشیانه را با اپیزودهایی از خشونت و ظلم شدید آشکار می کند. اما سؤالاتی باقی مانده است که باید پاسخ داده شود: سرنوشت کودکی که در چنین شرایط وحشتناکی آبستن شد چه بود؟ زن جوان چگونه به آسایشگاه رفت؟ چه چیزی در آن اوراق مربوط می شود، آیا آنطور که گفته شده اتفاق افتاده است؟ آیا هنوز رازهای پنهانی وجود دارد؟
خواننده رمانی با رنگهای گوتیک در دست دارد که هبوط به جهنمهای روح انسان را نشان میدهد. روایتی آزاردهنده که از همان صفحات اول ما را جذب میکند، ما را در حدس زدن نگه میدارد و با چرخشهای غیرمنتظرهاش غافلگیرمان میکند. رمانی که دهان به دهان به یک پرفروش غیرمنتظره در فرانسه تبدیل شد و در راه تکرار این موفقیت در جهش بین المللی خود است.
هم اکنون می توانید رمان «متولد هیچ زن» اثر فرانک بویسه را از اینجا خریداری کنید: