3 کتاب برتر از هوراسیو کاستلانوس مویا

در ادبیات دو روش برای بیان دلسردی وجود دارد. یک مثال می تواند باشد بوکوفسکی و تمام رئالیسم کثیفی که آن را احاطه کرده است. راه دیگر این است هوراسیو کاستلانوس مویا، که از سرخوردگی آن انتقاد و طنز شدید و داستان با نیت دگرگون کننده ناشی می شود. بحث انتخاب هیچکدام نیست ، بلکه لذت بردن از هر دو است. این چیز خوبی در مورد آفرینش است ، در این مورد از ادبیات ، می توان به هر معنا از آن لذت برد.

اگر به قصد بلند کردن کارت ها و تکان دادن فرش های یک واقعیت اجتماعی که از هر گونه بقای بشریت رنج می برد ، یک زبان ساده اضافه کنیم که با این وجود به مسائل اجتماعی و سیاسی مربوط می پردازد ، نویسنده ای پیدا می کنیم که بیشترین اهمیت را برای آن می دهد. ، خوانندگان هر شرایطی که به سبک او بازتاب روشنی از جهان خود پیدا کنند.

محاوره ای در خدمت تقلید لازم از طبقات محروم ، با زمینه ای از آگاهی که تک نگاری های شدید و توصیفات آزاد شده از همه زمینه های اجتماعی و سیاسی بسیاری از کشورهایی که این نویسنده در آنها اقامت داشته است را در بر می گیرد.

3 رمان برتر هوراسیو کاستلانوس مویا

مرد اهلی

بیگانگی حالتی ذهنی است مانند ماهی بیرون از آب. برعکس، احساس تعلق ریشه دارد، از هسته ای یا خانواده گرفته تا وحشت و فراتر از آن، انسان برای بقای غیرضروری نفس نفس می زند. اما اگر وجود ماهی کوچکی که با اینرسی بانک به حرکت در می‌آید، مهم بوده است، در آن بیگانگی فرد بی تابعیت است. زیرا در آن زمان است که انسانیت خشمگین و غیرقابل مقایسه به عنوان حماسه ای که فراتر از همه چیز است قدردانی می شود.

اراسمو آراگون با از دست دادن شغل خود پس از متهم شدن نادرست به سوء استفاده جنسی دچار تغییر ناگهانی زندگی می شود. تنشی که این حادثه ایجاد می کند او را به خاکسپاری خاطراتش می کشاند. او که تحت تسلط داروهای ضد اضطراب قرار گرفته است، فرد مهارنشدنی را که بود پشت سر می گذارد و تبدیل به موجودی می شود که تحت شکنجه پارانویا و در حالت هوشیاری دائمی قرار دارد. در طی کشف مجدد خود، او با جوسلین، پرستاری که در کلینیک روانپزشکی کار می‌کند، ملاقات می‌کند و او مانند نی به او می‌چسبد. اراسموس برای قطع ارتباط با گذشته اش، زندگی جدیدی را با او در سوئد آغاز می کند که در میان بهمنی از نارضایتی و وابستگی مدفون خواهد شد.

در این رمان کوتاه اما فشرده، هوراسیو کاستلانوس مویا به یکی از موضوعات اصلی کار خود می پردازد: ریشه کن کردن درگیری های موجود برای مردم مناطق مختلف آمریکای لاتین: افرادی که زندگی از آنها دریغ شده است. محکوم به سرگردانی غیرقابل جبران در جهان. اراسمو آراگون صدای کسانی را می دهد که بین دو آب زندگی می کنند، با یک پا در سرزمین خود و پای دیگر در کشورهایی که با آنها دشمنی دارند: در حالی که آنها سعی می کنند تعادل خاصی را حفظ کنند، اطمینان از خانه از دست آنها فرار می کند.

انزجار

می توانید بیزاری ، بیزاری یا بیزاری بگویید. اما بی تردید "نفرت" دقیق ترین کلمه در سطح خیابان برای توصیف احساس بزرگی احساس ادگاردو وگا است. هجده سال بعد قهرمان این رمان برای تشییع جنازه مادرش به کشورش السالوادور باز می گردد.

در بازگشت ، شریک قدیمی اش مویا هنوز آنجاست. این دوست خواهد بود که انتقام کوبنده ادگاردو را دریافت می کند. ادگاردو با حقایق مشتی خود ، با وزن و قدرت زبان قدرتمند خیابان ، از مویا استفاده می کند تا تمام انزجاری را که نسبت به حقارت احساس می کند ، نسبت به ظرفیت هموطنانش (و احتمالاً با هر شخصیتی) به ما بگوید. تقلید از آفتاب پرست با منافع قدرتمندان در ازای خرده.

ملاقات بین وگا و مویا ، در گرمای یک زاغه ، برای آن دیاتریبی است که همه موسسات و افراد در السالوادور را در هم می پاشد. شما می توانید تصور کنید که مردی با یک دوست در یک کافه حرف می زند یک رفتار ناجوانمردانه است ... اما واقعیت این است که نویسنده صحبت می کند ، و او این کار را آشکارا با این کتاب برای هر خواننده ای در جهان انجام می دهد.

انزجار. توماس برنهارد در سن سالوادور

رقص با مارها

یک افسانه بسیار خاص که در نهایت خوانش های زیادی دارد. یک نوع ضربه نرم امکان توضیح و تفسیر را می دهد. نمادهایی که به نظر می رسد ما را دقیقاً به سوی ارائه قضاوت ارزشی ما نسبت به حقایق سوق می دهد.

همه چیز به عنوان یکی از آن رویاهای عجیب شروع می شود ، یک پسر خسته پشت فرمان یک ماشین کلاسیک. یک غریبه به او نزدیک می شود ، نامش ادواردو سوسا است و به نظر می رسد که می خواهد کارهای روزمره را انجام دهد ، با او گفت و گو کرده و از ریشه هایش بپرسد ...

و در آن لحظه افسانه به راه می افتد ، یا رویای یک افسانه عجیب و غریب که رویدادهای منحصر به فردی را که از آن جلسه ایجاد شده اند و در فرض های متعددی پرتاب می شوند خلاصه می کند.

رقص با مارها

دیگر کتاب های توصیه شده توسط هوراسیو کاستلانوس مورا

فرو ریختن

اراسمو میرا بوسا با لنا ازدواج نکرده است. در نقش خود به عنوان وکیل و رئیس یک حزب مهم سیاسی هندوراس ، او موظف است فرم ها را حفظ کند. اما نه او می داند که آیا به همسرش لنا علاقه دارد یا نه ، و نه لنا قادر است چیزی بیش از تحقیر و کینه نسبت به او احساس کند.

ناپدید شدن همه ریشه های زناشویی امری بلاعوض نیست ، این فاجعه مدتی پیش بر آنها حاکم شد و همزیستی که از آن زمان به بعد ادامه یافت ، یک سنگر مضاعف است که رو در رو ایجاد شده است. تحت سلطه او ، دختر دوقلو تتی ، تنها بازمانده از فاجعه ، خانه را ترک می کند.

به نظر می رسد او کانون همه ناامیدی های خانه ای شده است که دیگر چنین نیست. گذشت سالها ما را به سفر در این مجموعه از زندگی دعوت می کند که می خواهیم روابط آنها را قطع کنیم. خشونت و ناامیدی ، لحظات تراژیکومیک و تنش روایی که ما را دعوت می کند تا سهولت پیروزی شر بر خیر را که به نظر می رسد همیشه بهانه ای برای ناپدید شدن دارد در نظر بگیریم.

به موازات تاریخ این خانواده ، ما شاهد گذر تاریخ کشورهایی مانند هندوراس یا السالوادور در اواخر قرن بیستم هستیم.

فرو ریختن
5/5 - (11 رای)

دیدگاهتان را بنویسید:

این سایت از Akismet برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. یاد بگیرید نحوه پردازش اطلاعات نظرتان چگونه است.