3 کتاب برتر کالین هوور

در تعادل بین ژانرها ، به سمت هیبریدهای جالب برای طیف وسیع خواندن ، کالین هوور به تازگی نوار اسرار کمی در لمس عاشقانه چاشنی شده است. اما نکته این است که این رمز و راز بیشتر وزن دارد ، تا آثار او را به طرح های زنده ای تبدیل کند که به سوی آبشار خواندن دیوانه وار هجوم می آورند.

از سوی دیگر ، مخلوط ها ، mestizajes همچنین عامل تغییرات شگفت انگیز مناظر هستند که با استفاده دقیق از نویسنده خوب ، می توانند علت چرخش تبدیل به غیر منتظره ترین سیلی شوند. جای تعجب نیست که ترکیب مورد هوور محصول یک تکامل خلاقانه است که در ژانر جوانان ، عاشقانه ها و رازهای اخیر که با هر قسمت جدید مبهم می شوند ، می گذرد.

بدون اینکه یکی از بیشترین نویسندگان رمز و راز آمریکایی در این بخشها باشد (نه این که در مورد او نیز مانند دن براون که نسخه های آن در سراسر کره زمین همزمان است) ، بله که ما حداقل رمان های او را با سرعت خاصی می یابیم ، من فکر می کنم که با استفاده از شکاف ها یا ارائه فرصت به موفق ترین رمان هایش در یانکی.

بنابراین اگر آن را در قفسه های کتابفروشی معمول خود پیدا کردید یا اگر یکی از دوستان کتابخوانی آثار او را توصیه کرد ، مطمئن شوید که از آن ادبیات فریبنده زمان ، شدت ، عمل ، اسرار و پایان های غیر منتظره لذت می برید.

3 رمان برتر کالین هوور

دایره را بشکن

همانطور که بانبری می گوید زمان یک دایره صاف است. این ایده می تواند به همان اندازه که بسیار جذاب و تنگناهراسی است، جذاب باشد. دایره به همان اندازه که بسته است کامل است. و در مسائل عشقی، گاهی اوقات کشیدن به سمت مثلث یا چندوجهی چند وجهی راحت تر است. زیرا ماده سمی همیشه با آن دایره ای چاق می شود که همه چیز بارها و بارها تکرار می شود.

به همین دلیل است که به جای بستن دایره ها، شکستن آنها ضروری است. چون... بعضی وقتا اونی که بیشتر از همه دوستت داره بیشتر از همه بهت صدمه میزنه.

لیلی همیشه آسان نبوده است. به همین دلیل به نظر می رسد که رابطه دوست داشتنی او با یک جراح مغز و اعصاب باشکوه به نام رایل کینکید خیلی خوب به نظر می رسد. هنگامی که اولین عشق او اطلس ناگهان ظاهر می شود و رایل شروع به نشان دادن رنگ واقعی خود می کند، تمام آنچه لیلی با او ساخته است در معرض تهدید قرار می گیرد. 

حقیقت ، سایه فریب

همیشه برای ما عجیب به نظر می رسد وقتی قهرمان داستان برای مأموریتی مورد نیاز است که مطمئناً بر او غلبه می کند. این امر با افسران پلیس معمولی که وظیفه تعقیب رئیس یک مافیای بزرگ را بر عهده دارند اتفاق می افتد یا مانند این مورد وقتی نویسنده ای با موفقیت ناچیز مأمور می شود که برخی از رمان های نویسنده دیگری را که قبلاً ناپدید شده است به پایان برساند.

سوء ظن در این موارد شایع است. اما دلیل ثابت ، کشف چیزی که قهرمان داستان را به مرکز طوفان مشکوک سوق می دهد ، چیچای آرام ، همیشه ما را با همان مغناطیس جذب می کند ، با آن بار الکتریکی که بادهای شدید و احساسات به همان اندازه قوی را اعلام می کند ...

لوون اشلی ، نویسنده ای که در آستانه ورشکستگی است ، کمیسیون تغییر زندگی دریافت می کند: جرمی ، شوهر جدید Verity Crawford ، یکی از مهمترین نویسندگان آن زمان ، او را استخدام می کند تا سری کتابهایی را که زن کارش در آنها به پایان می رساند ، به پایان برساند. قبل از تصادف جدی که او را در کما رها کرده است. لوون در عمارت این زوج مستقر می شود تا بتواند بر روی یادداشت هایی که وریتی روی آنها کار می کرد کار کند ، به این امید که مطالب کافی برای شروع کار خود بیابد ، اما چیزی که او انتظار نداشت در دفتر آشفته کشف کند ، شرح حال خود Verity است. . ، پنهان است تا هرگز بیرون نیاید.

حقیقت ، سایه فریب

شاید فردا

وقتی شروع به خواندن این رمان می کنم ، به نظر می رسد که نویسنده کاملاً متفاوت از کسی است که می توانست تصور کند و در نهایت "حقیقت" را ثبت کرد. اما هرگز نمی توان به چنین استدلال های متفاوتی برای نشان دادن هدیه خلاقیت به عنوان یک پالت رنگی غیرقابل تصور برای کسانی که فقط در سیاه یا سفید زندگی می کنند ، پرداخت.

در بیست و دو سالگی ، سیدنی همه چیز را دارد: دوست پسر کامل ، آینده ای روشن و یک آپارتمان زیبا که با بهترین دوستش به اشتراک می گذارد. اما همه چیز روزی تغییر می کند که ریج ، همسایه مرموز و جذاب موسیقیدانش ، به او هشدار می دهد که دوست پسرش با بهترین دوستش به او خیانت می کند و سیدنی باید تصمیم بگیرد که با زندگی اش چه کند. ریج با داشتن هیچ چیز به جز منابع و هیچ منبعی ، او را به خانه خود می رساند و هرگز از تعجب او متوقف نمی شود. سیدنی هنگام نواختن ملودی های زیبا او ارتعاش می کند و اگرچه قلب ریج مشغول است ، نمی تواند نادیده بگیرد که موز خود را پیدا کرده است. وقتی آنها سرانجام بفهمند که به آنها نیاز دارند ، خواهند فهمید که احساسات نمی توانند به قلب خیانت کنند.

شاید فردا

دیگر کتاب‌های پیشنهادی کالین هوور…

عشق زشت

شاید بتوانی آن را عشق زشتی بدانی. در مورد سکس به عنوان یک بازی ساده نسخه Tinder... اما این لجن ها از آن علاقه ها باقی مانده است. چون موضوع این است، پودرهای مرطوبی که تبدیل به لجن می شوند و در نهایت شبیه ماسه های روان می شوند که فرار از آن دشوار است. عشق شکار می کند، سکس نیز...

وقتی تیت کالینز با خلبان مایلز آرچر ملاقات می کند، فکر نمی کند که این عشق در نگاه اول باشد. آنها حتی آنقدر پیش نمی روند که خود را دوست بدانند. تنها وجه اشتراک تیت و مایلز، جذابیت متقابل غیرقابل انکار است. هنگامی که خواسته های آنها آشکار می شود، آنها متوجه می شوند که معامله کاملی دارند. او عشق نمی خواهد، او زمانی برای عشق ندارد، بنابراین تنها چیزی که باقی می ماند رابطه جنسی است. چیدمان آنها می تواند به طرز شگفت انگیزی بی نقص باشد، تا زمانی که تیت بتواند تنها دو قانونی را که مایلز برای او در نظر گرفته است رعایت کند.

هرگز در مورد گذشته نپرس. منتظر آینده نباش آنها فکر می کنند می توانند از عهده آن برآیند، اما تقریباً بلافاصله متوجه می شوند که مطلقاً نمی توانند. دلها نرم می شود. وعده ها شکسته است. قوانین به هم ریخته است.

از اول شروع کن

این عنوان همیشه مرا به یاد موسیقی متنی می اندازد که گارسی برای فیلمش استفاده کرده است، یکی از آن جواهراتی که یک عبارت ساده را با هر چیزی که در نهایت نمی توان گفت پیوند می دهد و تنها می تواند به ملودی هیجان انگیزی بین نوستالژی و امید تحویل دهد. شانس دوم به ندرت اتفاق می افتد، به خصوص در عشق. دیگر خبری از تله یا مقوا یا مصنوعی و پروانه های نوپا نیست. سوال این است که آیا نیاز معنوی بیشتر به اتحاد دوباره در دنیای واقعی معنا پیدا خواهد کرد یا نه...

لیلی و همسر سابقش، رایل، به تازگی توافق کرده اند که حضانت مشترک دختر کوچکشان را بر عهده بگیرند، زمانی که لیلی دوباره اولین عشق خود، اطلس را ملاقات می کند. پس از نزدیک به دو سال فاصله، او هیجان‌زده است که برای یک بار هم که شده، زمان به نفعش است و وقتی اطلس از او می‌خواهد برای قرار ملاقات بگذاریم، بلافاصله می‌گوید بله.

اما خوشحالی او وقتی متوجه می‌شود که رایل با وجودی که دیگر ازدواج نکرده‌اند، کمرنگ می‌شود، اما رایل هنوز نقشی در خانواده دارد و او اجازه نخواهد داد اطلس کوریگان در زندگی او و دخترش حضور داشته باشد.

شروع از اول به طور متناوب بین دیدگاه لیلی و اطلس و درست از جایی که Breaking the Circle متوقف شد ادامه می یابد. ما بیشتر در مورد گذشته اطلس کشف خواهیم کرد و لیلی را در جستجوی فرصتی دوباره برای یافتن عشق واقعی در حالی که با یک شوهر سابق حسود سروکار داریم دنبال می کنیم.

از اول شروع کن

نومید. دست زدن به آسمان

به عنوان یکی از آن رمان هایی که می خواهد ما را با عشق اول ما ، با کشف یا حداقل آزمایش و خطا ، با نیروهای اسب های فراری ما و ایده آل سازی عشق پیوند دهد. گاهی اوقات دانستن حقیقت دردناکتر از باور دروغ است ... این چیزی است که اسکای جوان وقتی از مسیر دین هولدر عبور می کند ، پسری مشکل دار که توانایی تحریک کننده ای برای برانگیختن احساساتی دارد که او حتی نمی فهمد.

او قادر است او را بترساند ، و در عین حال او را مجذوب خود کند ، با یک نگاه ساده یا یک لمس به سختی محسوس. گذشته ای پنهان ، آشفته و مبهم اما او نمی داند که او کلید فاش کردن رازی را دارد که آنها را به گونه ای متحد می کند که هرگز تصور نمی کردند.

نومید. دست زدن به آسمان

با وجود تو

اختلافات بین نسلی بین کودکانی که به دنیا نگاه می‌کنند و هرگز به آن‌ها گفته نشده بود پیدا می‌شود. اما گاهی اوقات بدترین ناملایمات باعث آشتی می شود که شاید در شرایط دیگر که همه چیز به طور عادی جریان داشت، با همان شدت اتفاق نمی افتاد.

مورگان گرانت و دختر شانزده ساله اش، کلارا، دوست ندارند چیزی بیشتر از این که شبیه هم نباشند. مورگان مصمم است که دخترش را از اشتباهات مشابهی که مرتکب می‌شد جلوگیری کند، زیرا وقتی او باردار شد و خیلی جوان ازدواج کرد، مجبور شد رویاهای خود را روی هوا بگذارد. خوشبختانه کلارا نمی خواهد راه او را دنبال کند: مادر قابل پیش بینی او استخوانی از خودانگیختگی در بدنش ندارد.

با چنین شخصیت های متضادی، همزیستی برای آنها به طور فزاینده ای دشوار می شود. تنها کسی که می تواند آرامش را به خانه بیاورد کریس، شوهر، پدر و لنگر خانواده است. اما این آرامش زمانی از بین می رود که او درگیر یک تصادف غم انگیز و عجیب و غریب با عواقب وحشتناکی برای آنها می شود.

در حالی که او تلاش می کند تا همه چیزهایی را که از هم پاشیده است بازسازی کند، مورگان در آخرین فردی که انتظارش را داشت آرامش می یابد و کلارا به تنها پسری که دیدنش را ممنوع کرده است روی می آورد. اما با هر راز جدید و سوء تفاهم مادر و دختر از هم بیشتر می شود، آخرین چیزی که آنها تصور می کنند این است که برای عاشق شدن دوباره به یکدیگر نیاز دارند.

با وجود تو

هرگز هرگز

فراموش کردن وحشتناک است، اما به خاطر سپردن می تواند بدتر از آن باشد...

چارلی وین‌وود و سیلاس نش از زمانی که می‌توانستند راه بروند بهترین دوستان بودند. در 14 سالگی آنها عاشق شدند و شروع به ملاقات کردند. یک روز از خواب بیدار می شوند و به دلایلی غیرقابل توضیح یکدیگر را نمی شناسند. آنها دو کاملا غریبه هستند. هیچ اثری از اولین بوسه، آخرین دعوا یا لحظه ای که عاشق شدند... تمام خاطرات ناپدید شده اند.

فقط چند عکس از آن زوج بزرگی که قبلا بودند باقی مانده است. هر دوی آنها می دانند که باید کنار هم بمانند تا بفهمند چه اتفاقی برایشان افتاده است و چرا. با این حال، هر چه بیشتر در مورد زوجی که بوده اند می فهمند... بیشتر متعجب می شوند که چگونه می توانند با هم باشند. فراموش کردن وحشتناک است، اما به خاطر سپردن می تواند بدتر باشد.

هرگز هرگز
5/5 - (13 رای)

دیدگاهتان را بنویسید:

این سایت از Akismet برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. یاد بگیرید نحوه پردازش اطلاعات نظرتان چگونه است.